چترت رو پارو کن

 دیشب سر از جزیره ای درآورده بودم که یه سمتش شمال بود. خونه های نیمه باز روی شیب کوه سبز. رطوبت، موهام رو خیس کرده بود و کف پاهای برهنم رو خنک میکرد. هر دری از ویلای پر نور رو میبستم یه پنجره‌ای از یجاییش ول میشد و بادش میپیچید دورم. هر چی گشتم پیداش نکردم.

یه سمتش جنوب بود. هرچی کوه رو پایین‌تر می‌دویدم از نفس بارون می‌ریخت توی سرخی رگ‌های خورشید. بین لنج‌های درب و داغون دنبالش گشتم پیداش نکردم. توی غوغای بار بین الوار‌های آویزون از سقف دنبالش گشتم، پیداش نکردم.
یادم نمیاد دنبال چی میگشتم ولی هرچی پیدا کردم به جز اون.

نظرات

پست‌های پرطرفدار